شعر من کوچه پیچاپیچی است
کوچه باغی است
که تنها یکشب
تو از این کوچه گذشتی آرام
روزها می گذرد
روزها در گذر کوچه نگاه دیوار
دیده بس رهگذران را خاموش
دیده پس رهگذران را پر شور
لیک ای رهگذر یکشب ی کوچه من
چای پای تو
در این کوچه بجا مانده هنوز
شبی به دست من از شوق سیب دادی تو
نگو که چشم و دلم را فریب دادی تو
تو آشنای دل خسته ام نبودی حیف
و درد را به دل این غریب دادی تو.
من چه کنم خیال تو منو رها نمی کنه
اما دلت به وعده هاش یه کم وفا نمی کنه
من ندیدم کسی رو که مثل تو موندگار باشه
آدم خودش رو که تو دل اینجوری جا نمی کنه
بازدید دیروز: 0
کل بازدید :3556